بسمه تعالی
زندگینامه جهان پهلوان غلامرضا تختی
غلامرضا تختی فرزند رجب متولد پنجم شهریورماه ۱۳۰۹ شمسی به شماره شناسنامه ۵۰۰ صادره از تهران در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. پدربزرگ او قلی نام داشت و شغل او بنکداری بود. قلی در سفر مکه به دست راهزنان به قتل رسید. اما پدر تختی معروف به ارباب رجب .....
بسمه تعالی
زندگینامه جهان پهلوان غلامرضا تختی
غلامرضا تختی فرزند رجب متولد پنجم شهریورماه ۱۳۰۹ شمسی به شماره شناسنامه ۵۰۰ صادره از تهران در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود. پدربزرگ او قلی نام داشت و شغل او بنکداری بود. قلی در سفر مکه به دست راهزنان به قتل رسید. اما پدر تختی معروف به ارباب رجب ۳۰ هزار متر زمین و یخچالهای طبیعی در جنوب تهران داشت. این زمینها در زمان رضاخان برای احداث ایستگاه راهآهن تصرف گردید و بدین ترتیب خانواده تختی از هستی ساقط شد.این امر موجب نفرت تختی از خاندان پهلوی گشت. تختی ورزش را دوست میداشت. او هرگز خیال قهرمان شدن نداشت بلکه ورزش را فقط برای سلامتی و تندرستی بدن میخواست. خودش بارها گفته است: <فکر اینکه یک روزی قهرمان کشور یا قهرمان جهان بشوم خجالتم میداد او از همان ابتدا از قدرت بدنی خوبی برخوردار بود و پس از مدتها تمرین و احساس آمادگی تصمیم گرفت که به اتفاق بچههای محل به زورخانه پولاد نزدیک منزلشان برود و تمرین جدی را آغاز کند.
● اعتقادات تختی؛ نهضت اسلامی تختی در خانوادهای متدین و پایبند به اسلام دیده به جهان گشود و همواره در تمامی مقاطع زندگی تا مرگ خود لحظهای از اعتقاداتش دست نکشید. رسانههای داخلی ایران که هر یک به نحوی تحت فشار دستگاه جهنمی ساواک بودند یا برخی از سردمداران آنها با اینکه خود وابسته به رژیم و ساواک بودند، نیز به اعتقادات عمیقا اسلامی تختی اذعان میکردند. روزنامه کیهان پس از مرگ تختی در ۲۲/۱۰/۱۳۴۶ نوشت: <تختی عضو یک خانواده مذهبی و متدین و معتقد به اصول دینی بود.> ارتباطات مرحوم تختی با روحانیت بهویژه روحانیت مبارز، شاخصه دیگری برای دیانت و مسلمانی او است. او ارادت زیادی به آیتالله طالقانی و آیتالله زنجانی داشت. درددلهایش بیشتر پیش این دو نفر بود و درواقع آنها سنگ صبور او بودند. علنی شدن فعالیت سیاسی تختی بعد از پیروزی و قهرمانی تختی در مسابقات جهانی یوکوهاما، او در گفتوگو با روزنامه کیهان علنا فعالیت سیاسی خود را ابراز کرد. انتشار این مطلب توسط روزنامه رودررو شدن تختی با شاه را در پی داشت. حقوق تختی قطع شد و ماموران ساواک او را بیش از پیش زیر نظر گرفتند. با این حال تختی در انتخابات کنگره جبهه ملی شرکت کرد و در کنگره این جبهه که در دیماه ۱۳۴۱ در تهران برگزار شد، بهعنوان نماینده ورزشکاران و با یکصد رای عضو شورای مرکزی شد. شرکت در آخرین دوره مسابقات تختی در ۲۹/۱/۱۳۴۵ در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کرد و با پیروزی بر تمام رقبا به عضویت مجدد تیم ملی درآمد. تولیدوی آمریکا ۱۹۶۶ آخرین منزل تختی در مسابقات کشتی است مرگ پایان راه نیست آخرین باری که تختی دیده شد، شبی بود که در هتل آتلانتیک (هتل اطلس فعلی در خیابان طالقانی) اقامت داشت؛ در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۴۶. او آخرین شب زندگیاش را در اتاق شماره ۲۳ هتل به سر برد. حدود ساعت ۳۰/۱۰ دقیقه صبح مامور پارکینگ هتل، متوجه پنچری یکی از لاستیکهای اتومبیل تختی شد و برای اینکه بتواند ماشین را قبل از خروج او آماده کند، از دفتر هتل خواست که سوئیچ ماشین را از تختی بگیرد. از دفتر هتل با اتاق تختی تماس گرفته شد اما هیچیک از تماسها جواب داده نمیشد. دفتردار هتل و یکی از مستخدمان به اتاق او رفتند و تلاش کردند با کلید یدک در اتاق را باز کنند اما در اتاق با کلید از داخل قفل بود. به ناچار در را شکستند و با صحنهای دلخراش مواجه شدند؛ پهلوان پرآوازهایرانی، جهان پهلوان تختی، آرام و بیحرکت خوابیده بود. درباره مرگ تختی اطلاعات ضدونقیضی وجود دارد. هنگام کالبدشکافی شکستگی عمیقی در پشت سر تختی دیده شد. این موضوع اینگونه توجیه شد که هنگام جابهجایی پیکر او از هتل سر او با زمین برخورد کرده و درواقع شکستگی مربوط به بعد از مرگ او است! خبر درگذشت تختی بعد از مدت کوتاهی در خارج از مرزهای ایران هم بازتاب پیدا کرد. جلال آلاحمد مینویسد: <یکی میگفت چیزخورش کردند... دیگری میگفت خفهاش کردند، یکی دیگر میگفت: به قصد کشت او را زدهاند و بعد جسدش را به هتل بردهاند! از آن همه جمعیت، هیچکس حتی برای یک لحظه به احتمال خودکشی فکر نمیکرد. آخر جهانپهلوان باشی و در <بودن> خودت، جبران کرده باشی <نبودن>های فردی و اجتماعی دیگران را و آن وقت خودکشی؟> شاید ظریفترین اشاره را روزنامه <توفیق> داشت که با کنایهای زهرآلود نوشت: <تختی را خودکشی کردند>! و بدینسان تختی در ۳۷ سالگی با دیار فانی وداع کرد.
پوریای ولی زمانه غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانواده ای متوسط و مذهبی در محله خانی آباد تهران به دنیا آمد.رجب خان- پدرتختی- غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند.حاج قلی، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده های رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی تبدیل شد. رجب خان با پولی که از ماترک پدرش به دست آورده بود، در محل پیشین انبار راه آهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادگی پرجمعیت خود را تأمین می کرد. نخستین واقعه ای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربه ای بزرگ و فراموش نشدنی در روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد. تختی سال ها بعد در آخرین مصاحبه خود با یادآوری این ماجرای تلخ می گوید:« یک روز طلبکاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی اش را نیز بفروشد. این حوادث تأثیر فراوانی در روحیه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی اش در سال های آخر عمر شد.» در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹ سال به تحصیل پرداخت. وی خود می گوید:« مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطرهای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درس هایی به من آموخت که فکر می کنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاه ها کسب کنم. تختی که به دلیل فقر مالی دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد، نزد شیخ ابراهیم نجار مشغول به کار شده و به تدریج به کشتی روی آورد و عضو زورخانه گردان شد. غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز کرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی وی را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی که تازه به فکر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت که ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است. در زمان ازدواج تختی وضع مالی خوبی نداشت و به همین دلیل نتوانست اجاره خانهای که برای زندگی همسرش تهیه کرده بود را بدهد، و مجبور شد پس از ۷-۶ ماه به خانه خودش که مادر و خواهرش نیز در آن زندگی می کردند بازگردد این بود که تختی به دست عمال رژیم کشته شد. آری او را در یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک تهران که مجاور سازمان امنیت کشور بود، به قتل رساندند و ظواهر امر را به نحوی طراحی کردند که دال برخودکشی تختی باشد. خبر در گذشت قهرمان کشتی ایران در تاریخ ۱۸/۱۰/۱۳۴۶ در سراسر تهران بلکه ایران و جهان پیچید و همه ناباورانه در سوگ تختی به عزاداری پرداختند. پیکر پاکش نیز در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۴۶ پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی و رای برخودکشی اش به ابن بابویه منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.
امیرحسین